مقاله درباره کارل مارکس

ساخت وبلاگ
اختصاصی از فایلکو مقاله درباره کارل مارکس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره کارل مارکس


مقاله درباره کارل مارکس

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:22

در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سده­ی نوزدهم می­افکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفه­ی روشنگری اروپا و اندیشه­ی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایده­های رادیکال ـ دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هسته­ی دیالکتیکی فلسفه­ی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایده­آلیسم آن پرداخت.

در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» می­فهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالوده­ها­ی فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن می­پردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود درباره­ی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا" جهان را گوناگون تفسیر کرده­اند، اما موضوع بر سر تغییر آن است».

به این ترتیب، مارکس تدریجا" از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعه­شناسی روی­آورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشه­ی سوسیالیست­هایی چون «سن­سیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزه­های خود درباره­ی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید. در حالی که «ماتریالیسم دیالکتیک» به نظریه­ی فلسفی مادیت گیتی، رابطه­ی میان ماده و آگاهی و جنبش و تکامل در جهان می­پردازد، موضوع «ماتریالیسم تاریخی» بررسی رابطه­ی میان هستی و آگاهی اجتماعی، قوانین و نیروهای تکامل جامعه و به این اعتبار، نوعی فلسفه­ی اجتماعی است.
در آنچه که به بحث عدالت مربوط می­شود، باید یادآور شد که مارکس در آثار خود
بطور مشخص به تبیین این مفهوم نپرداخته است. چرا که وی در آموزه­های خود، صرفا" در پی نشان دادن ضرورت تقسیم عادلانه­ی نعمات مادی نیست و چنین چیزی را «سوسیالیسم مبتذل» می­داند. مارکس با آموزه­های خود می­خواهد تاریخ تکامل نیروهای مولده را به عنوان روندی قانونمند که فرجام قهری آن پیروزی کمونیسم است نشان دهد. با این حال نادرست نیست اگر بگوییم که کل آموزه­های وی در نقد اقتصادسیاسی سرمایه­داری و برای نیل به آرمانشهر کمونیستی، ناظر بر اندیشه­ی کانونی عدالت اجتماعی است. برای موجه کردن این ادعا، لازم است نگاهی به وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی عصر مارکس و نیز آرای وی بیفکنیم.

در اروپای سده­های هجدهم و نوزدهم، در نتیجه­ی یکسری عوامل گوناگون و با تأثیرات متقابل، جمعیت بطور شتابانی رشد یافت. این عامل که خود از یکسو پیش­شرط «انقلاب صنعتی» بود، از دیگرسو به بیکاری توده­ی عظیمی از فرودستان فاقد ابزار تولید منجر گردید. مکانیزه شدن کشاورزی، بیکاری در میان دهقانان را دامن می­زد و آنان را ناچار می­ساخت در جستجوی کار به شهرها روی­آورند. شتاب افزایش تعداد جستجوگران کار در شهرها، بسیار بیشتر از تعداد شاغلینی بود که صنایع در حال گسترش جذب می­کردند. در نتیجه­ی این روند، به تعبیر فریدریش انگلس «ارتش ذخیره­ی صنعتی» بوجود آمد و رقابت شدیدی در میان آن برای کسب محل اشتغال درگرفت. این رقابت برای صاحبان ابزار تولید و سرمایه­داران فرصت مغتنمی بود تا دستمزد کارگران را به پایین­ترین سطح ممکن تنزل دهند و تولید را از طریق تحمیل تا ۱۶ ساعت کار در روز به کارگران شتاب بخشند. این وضعیت وخیم با عامل دیگری نیز تشدید می­شد: بسیاری از پیشه­وران و صنعتکاران کوچک شهرها، توانایی رقابت با کارخانه­ها و صنایع بزرگ را از دست داده بودند و پس از ورشکستگی به سپاه عظیم بیکاران می­پیوستند و به گفته­ی مارکس «پرولتاریزه» می­شدند. افزون بر آن، در کارخانه­های بزرگ، ماشین­ها تدریجا" جای انسان­ها را می­گرفتند و این عامل نیز به سپاه بیکاران و ارتش ذخیره­ی صنعتی می­افزود. فقر و تنگدستی ناشی از چنین وضعیتی، به نکبت، گرسنگی، بیماری­های جسمی و آسیب­های روحی فزاینده­ای در میان کارگران و خانواده­های آنان منجر گردیده بود.

رشد جنبش کارگری در چنین شرایطی، نتیجه­ی منطقی نقد عملی پیامدهای سرمایه­داری بود و بطور همزمان نظریه­های ضدسرمایه­داری  اعم از ایده­های اصلاح­طلبانه و یا انقلابی آن را پدید آورد. گرایش­های انسانگرایانه و انتقادی لیبرال در آغاز نقش مهمی در این راستا داشتند. «ریکاردو»، «اوئن» و «جان استیوارت میل» در انگلستان، «سن­سیمون»، «بلان»، «بابوف»، «فوریه» و «بلانکی» در فرانسه، «وایتلینگ»، «اشتیرنر» و «لاسال» در آلمان، تحلیل­های سنجشگرانه­ای در مورد سرمایه­داری ارائه دادند و راهبردهایی برای چگونگی رهایی طبقه­ی کارگر و رفتن به سوی آرمانشهرهای سوسیالیستی یا کمونیستی ترسیم نمودند. مارکس و انگلس فرزندان چنین زمانه­ای بودند و ضمن نقد آرای نامبردگان، بخش­هایی از آموزه­های آنان را اخذ کردند و با پروردن آنها، نظریه­های خود را عرضه نمودند.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره کارل مارکس
فایلکو...
ما را در سایت فایلکو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4fileco5 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1396 ساعت: 3:47